ارمیای تکوتنها در ترس استریت ان.وای.سی!!!
دیشب نمیدانم چرا یاد بیوتن امیرخانی افتادم. یاد آن قسمت شب قدرش.
خیلی احساس همذات پنداری کردم با ارمیای تکوتنها در زیر درختی در انتهای تاریک خیابان تِرِسِ ان.وای.سی.
به زودی انشاءالله تکههایی از آن بخش کتاب را میگذارم روی وبلاگ.
به یاد سیلور من و رانندهی تراک و حاج مهدی و سهراب و مصطفا و رضالبنانی و...:
آلبالا...لیل...والا
گرفتاری مال رفاقت است.
دوستت دارد لامذهب...